خب من میخواستم در مورد چی اظهار فضل کنم ک یادم رفت؟
کسی چ میدونه!
همین در مورد اظهار فضل هم میشه کلی نوشت. چی شد هممون فکر کردیم میتونیم راجع ب همه چی نظر بدیم؟
نه حوصله ندارم در مورد مقوله اظهار فضل، اظهار فضل کنم حتی.
برم یوتیوب بچرخم
!
وای اصلا باورم نمیشه که سر تا پا انرژی منفی شدهم
و تو این کارِ بینهایت ساده درموندهم!
حالم خوش نیست.
مغزم دیگه نمیکشه و درد میکنه،
امروز ده ساعت تمام مشغول بودم..
دلم برای بچههام تنگ شده!
کار سادهایه اما فراتر از حد تصورم حجیییییمه!
چطور حجمش رو نفهمیدم؟
چطور بهش گفتم دو روزه تمومش میکنم؟
والا هفت روزه هم تموم نمیشه!
الآن هیچی ندارم که بتونم ارائه بدم..
هرچی بیشتر میرم کمتر نتیجه میگیرم..
اصلا انگار هیچی پیش نرفته.
بدتر از ویرایشهای
باید به خدا توکل کرد. باید به خدا ایمان داشت. میان روزهای سخت، میان روزهای ناامیدی، روزهایی که دیگر نگاهت به رو به رو نیست، روزهایی که دیگر نمی خواهی پیش بروی، روزهایی که خستگی وجودت را فرا گرفته، روزهایی که نمی دانی قدم برداشتن دیگر چه فایده ای دارد... لابه لای همین روزها، لابه لای همین ناامیدی ها، لابه لای اشک های پنهانی ات، لابه لای همین ها، زمانی که از سر ناامیدی خدا را صدا می کنی و انتظار نداری جوابی بشنوی، او به کمکت می آید. خدا با مهربان
من نمیدانم هیچ
که اگر جاده های کلمات
در پس قافیه ها
ره به پایان ببرند
از من سوخته مغز
چه بماند بر جای
و امروز
در دل دخترک امیدوار
امیدی است به فردای سپید
در دل شعر سپیدم
دل بی سروپا
باز چرا میگیرد
و چرا میگرید
اما
من میدانم
که این شعر سپید
در دل روز سیه را
روزی
لابهلای شوق شب های سپید
میخوانم و میخندم
به عمری که گذشت
:)
آقا کسی آش ماش بلد نیست اینجا دستورشو برامن بذاره؟؟
نت قطعه ماشای بی زبونم داره خراب میشه، خواهشمندم برای جلوگیری از خرابی ماشها هم که شده از مساعدت خود دریغ نفرمایید!
بعداً نوشت: با تشکر از همه ی دوستان عزیز که مرا در این امر خطیر (جلوگیری از خرابی ماشا) یاری کردند، پستم خودش یه پا اپلیکیشن پخت غذا با ماش شد! بخاطر همین همه دستورا رو تایید کردم که دوستان هم استفاده کنند. بازهم ممنون از وقتی که گذاشتید :)
" خواهرشوهر چی کار میکنه؟ [همراه با خندهی طعنهوار.] "
در راستای سوالاتی که این روزها ازم پرسیده میشه؛ باید عرض کنم خدمتتون که این چیزا گفتن نداره، ولی در حال برنامهریزی یک قتل تروتمیز هستم. قطعاً تا الان هویت مقتول رو حدس زدین.
پینوشت: واقعاً خواهرشوهرها فشار زیادی ُ تحمل میکنن. بیاین تمیز کنیم این تاریخِ خرابمون ُ.
پینوشت دو: لعنتی! این اولینباره که یک صفت اینقدر پررنگ میشه که روی اسمم سایه میاندازه. آه.
پینوشت
یعنی می شود فردا بیایم برای این پست پی نوشت بزنم که اصلاحات فصل چهار و پنج تمام شد؟
خدایا لطفا بشود...:)
یک چهارم پی نوشت:))))
یک چهارم کارم دیروز تمام شد، یک چهارم بعدی هم به نظر می رسد امروز تمام شود! بله طبق معمول کار چهار روزه را یک روزه تصور می کردم و نمی شد که بشود:)
دوروز دیگر می آیم پی نوشت می زنم ان شاالله:)
این هم پی نوشت:) بالاخره کار این دو فصل تمام شد. تحلیل بخش کمی و بخش کیفی پایان نامه ام.
ایسنا نوشت: سردار حیدر عباس زاده اظهار کرد: لحظاتی پیش مرز بین المللی شلمچه موقتا امانت شد. وی افزود: سیل عبور زائران و عاشقان اباعبدالله الحسین(ع) از این سرحد و نبود زیرساخت های لازم برای این حجم از زائران در خاک عراق، باعث ابداع مشکلاتی در سیر تکاملی زائران شده است.
ساعت یک و چهل و نه دقیقه ی بامداد شده و بعداز یک روز پرکار ، خسته ام اما ذهنم مشغول است...
خیالِ پریشانم ؛ کمی برایت بگویم که اینجا پراست از آدمهایی که عاشقند...خیلی هم زیاد...
مثلا امروز عاشق یک نفرند و دقیقه به دقیقه، محبت نثارش میکنند، عکس دونفره میگیرند و کادو میدهند...و فردا عاشق یک نفر دیگر...و باز هم محبت...
امروز عشق و نفس و زندگیشان یک نفر است و فردا ، یکی دیگر...
امروز در اوج احساسات و رمانتیک بودن ها، با یک نفر قول و قرار عاشقانه میگذارند که
مامون بحضرت نامه یی نوشت ودر خواست کرد حضرت در پاسخ او نوشت در خواست کرد حضرت در پاسخ او نوشت من فردا بحمام نمیروم وعقیده ندارم تو و فضل هم فردا بحمام روید مامون دو مرتبه دیگر بحضرت نامه نوشت امام رضا ع باو نوشت یا امیرالمومنین من فردا حمام نمیروم زیرا دیشب پیغمبر ص در خواب بمن فرمود ای علی فردا فردا حمام نرو و من عقیده ندارم که تو و فصل هم فردا بحمام روید مامون بحضرت نوشت شما راست مبگویی و پیغمبر ص هم راست فرمود من فردا حمام نمبروم و فضل خ
بسم الله الرحمن الرحیم
به علت دلایل غیر قابل ذکر از گذاشتن متن اصلی معذوریم.
این پست فقط پی نوشت دارد.
پی نوشت: دلم میخواد وقتی میرم بیرون یه قاشق با خودم ببرم چشای بعضی هارو از کاسه درآرم...
بعدا نوشت:شب رغبت هاست چه رغبتی بهتر از خواست ظهور یوسف گمگشته ی مان...
اللهم عجل لولیک الفرج
اظهار کننده کالا پس از دریافت فرمهای پیش نویس اظهار نامه (فرم های 111و121) از قسمت اطلاعات نسبت به وارد نمودن اطلاعات خواسته شده در خانه های این فرمها به صورت کاملا صحیح و بدون قلم خوردگی اقدام و تحویل قسمت ورود اطلاعات می دهد. اطلاعات فرم 111 شامل دو بخش اطلاعات عمومی و اطلاعات مربوط به اقلام کالا میباشد که بخش عمومی دربرگیرنده مشخصات کلی و صاحب کالا و اظهار کننده بوده و درخانه های 1 تا 30 این فرم نوشته می شود و بخش قلم کالا شامل مشخصات جزئی و بیش
ما از شهر گریخته بودیم و به جنگل پناه آورده بودیم، خزیده بودیم لابهلای علفها، توی لانهٔ کلاغها، میان ریشهٔ درختها.
ما از شهر گریخته بودیم و به رودخانه پناه آورده بودیم. با موجها همراه شده بودیم. از شیب آبشار سقوط کرده، درحالی که با اولین جوانههای درخت گردوی پیر وداع میگفتیم؛ جایی در حوالی پیچ دوم رودخانه میان گل و لای گیر کرده بودیم.
ما از شهر گریخته بودیم و به دریا پناه آورده بودیم، بهسوی دور ترین جزیرهها در عمیقترین اقیان
گفتی ازباران بسازم دفتری خواهم نوشتاینکه من راتاکجاهامی بری خواهم نوشتچشمهای توخدای حرفهای تازه اندکفرراباواژه های دلبری خواهم نوشت کنج لبهایت بهشتی گم شده رسوای منوقتی لبخندتورامثل پری خواهم نوشتبوسه بامن بوسه است ایینه باتصویرتوعشق دارددرمیانش داوری خواهم نوشتاینکه من مردابم اری خط به خط کهنگیتوبرایم دفترنیلوفری خواهم نوشتدرمیان دستهای کوچم جای تو نیستمن تمامت رابرای دیگری خواهم نوشتموج زیبای نگاهت ناگهان تردیدشدباتودارم حرفه
یعنی می شود فردا بیایم برای این پست پی نوشت بزنم که اصلاحات فصل چهار و پنج تمام شد؟
خدایا لطفا بشود...:)
یک چهارم پی نوشت:))))
یک چهارم کارم دیروز تمام شد، یک چهارم بعدی هم به نظر می رسد امروز تمام شود! بله طبق معمول کار چهار روزه را یک روزه تصور می کردم و نمی شد که بشود:)
دوروز دیگر می آیم پی نوشت می زنم ان شاالله:)
سابقه نداشته اینجوری بشه یه ویروس خیلی باحال از یه حشره مرموز که تازه هشدارش تو سیما شروع شده و من هم جزو اولین نفرات گیرنده هستم . صورتم به گا رفته پوستم به تف بنده انقدر خارش صورت گرفتم که فقط دارم از صورتم به جای پوست های زخمی آبه مایل به زرد دارم جدا میکنم .
پ نوشت : 50 ت برای سه دقیقه پول ویزت دکتر پوست :(
پ نوشت : حشره ، پروانه و... هر موجود دیگه که شب و روز تو خیاباون ولن دست نزنید و حتی نزارید روتون بشینن در صورت نشستن به زودی به چیز خواهید ر
هروقت نیاز بود چیزی را از شخص بخواهیم یا مطالبه بکنیم برایش اظهار نامه میفرستیم.اظهارنامه دعوا نیست بلکه اظهارنامه فقط یک ابلاغ رسمی به شخص خوانده است.برای هرچیزی اظهارنامه نمیفرستند،باید در نوشتن اظهارنامه دقت کرد که در آن توهین و تهدید به کار نرود.در اظهار نامه مدت را خودمان تعیین میکنیم.⚜️باید توجه بکنیم در دعواهای مالی که مثلا شخص کلاهبرداری کرده باشد،نیازی به فرستادن اظهارنامه نیست چون احتمال دارد شخص اموال خود را به نام شخص دیگری
کاغذ های سفید را از کیفش بیرون کشید و کیفش را روی زمین انداخت. به سرعت به سمت میزش که گوشه اتاق بود رفت و صندلی را عقب کشید. پشتی صندلی به دیوار گچی برخورد کرد و کمی گچ رو زمین ریخت.
روی صندلی نشست. قلمش را در دست گرفت و شروع به نوشتن کرد.
موضوعی نداشت، فقط نوشت.
هرچیزی را که میتوانست نوشت، هرچیزی که توی مغزش بود را روی کاغذ ریخت. انگار هرلحظه گلولهایی به مغزش برخورد میکرد و محتویات مغزش روی کاغذ میپاشید.
درد دستش را نادید گرفت، خط به خط و ک
دوس دارم با یکی حرف بزنم...
نمیدونم درباره چی!... فقط دوس دارم حرف بزنم...
شاید یه دلیلش اینه که کلا ما ایرانیا دوس داریم درباره هرچیزی اظهار فضل کنیم!
یعنی یه نفر یه چیزی بگه، بعد ما دربارهش نظر بدیم... بریم توی فاز سخنرانی...
واقعا الان نیاز دارم! خیلی وقته موندم توی خونه و نتونستم دوستان رو مستفیض کنم!
گوشت قرمز
دارچین
پودر گلسرخ
زعفران
پیاز
ربگوجه
بادمجان
برنج
بادمجونها رو مربعی خورد کنید و تلخیشو بگیرید و سرخ کنید.
گوشت رو با نمک و فلفل و پیاز و سیر و... آبپز کنید و اجازه بدید آبش کاملا گرفته بشه.
پیازها رو توی روغن داغ تفت بدید تا طلایی بشه، بعد ادویهها و ربگوجه رو اضافه کنید و تفت بدید تا بوی ادویهها به مشام برسه.
بعد بادمجون، گوشت و زعفرون رو اضافه کنید. کمی تفت بدید و شعله رو خاموش کنید.
رنج رو آبکش کنید و مواد رو لابهلای برن
نمیدونم دلیل این دل آروم و خوشحال چیه ؟!
دقیقـاً دارم به سیل زیاد سوالات ذهنَ م که حجوم آورده فک میکنم ! یکم همچی میتونه سخت باشه ولی اونجوریـام نیست !یه دوست جدید و صادق در دنیای مجازی توی زمینه کـاری که دوست دارم شروع کنم پیدا کردم ! خیلی از بابتش خوشحالـم که بهم انگیزه داد توی حرفاش !
ببین من دلم شانسی میخواست !ولی حالا یه گلس و یه قاب جدید میتونه منو همینقدر خوشحال کنه :))
خدایا شکر که من حس خوبم داره برمیگرده به وجودم :))
راستی دوستای شیراز
علی بن محمد نوفلی گوید محمد بن فرج من گفت حضرت بوالحسن امام هادی ع بمن نوشت ای محمد کارهایت را بسامان رسان و مواظب خود باش من مشغول سامان دادن کارم بودم و نمیدانستم مقصود حضرت از انچه بمن نوشته چیست که نگاه مامور امد ومرا از مصر دست بسته حرکت داد وتمام داراییم را توقیف کرد 8 سال در زندان بودم سپس نامه ای از حضرت در زندان بمن رسید که ای مجمد یر سمت بغداد منزل مکن نامه را خواندم و گفتم من در زندانم و او بمن چنین مینویسد این موضوع شگفت ا
قبل از پذیرفتن شکست، به این فکر کن که:
طبیعت، یه قاتل زنجیره ایه. رقیب نداره. خلاق تر از بقیه است. مثل تمام قاتلهای زنجیره ای، خیلی دوست داره که گیر بیفته. اگر افتخارِ این "قتلهای بی نقص" به تو نرسه، چه فایده ای داری؟ واسه چی به دنیا اومدی ؟به چه دردی میخوری؟
طبیعت خُرده نون جا میذاره.
قسمت سختش که به خاطرش این همه سال درس و کتاب میخونیم ، این همه پند و اندرز میشنویم،حساب میخونیم، این همه تحفیق میکنیم، دیدن این خُرده نون هاست. چون اینها سرِ نَخ
یا ستار العیوب
یه دندونم درد میکنه.قبلا درستش کردم. اما دوباره خراب شده به گمانم این قبلا که میگم منظورم 8 سال پیشه.
تو این کرونایی دندون درد چی میگه
خدایا....
پی نوشت
امون از خواب های پریشون دختر...
یک خواب هایی میبینم این مدت که قشنگ کابوس...
خواب ها هم کفاره گناها میشه حساب بشن خدای خوبم؟
پی نوشت 2
در مورد ماهیت درد فکر میکنم...
درد چیزیه که روح حسش میکنه. نه جسم... حتی درد جسمانی.
به خاطر همین بدنی که روح ارتباطش باهاش قطع شده (بدن فرد مرد
امروز آخرین امتحانمم دادم و الان عصره و دانشگاهم. دانشگاهم، در حالی که ساعت 15:30 هست و آخرین روزی بود که توی این دانشگاه چیزی داشتم برای انجام! بقیش حساب نیست، بعداً نهایتاً واسه یه دفاع پایاننامه و دو تا -ده تا- امضاء برمیگردم، و اون این نیست.
الان رو یه صندلی از وسایلِ ورزشی تهِ دانشگاه نشستم و به این فک میکردم، که چرا هر روز نمیومدم همینجا بشینم و یه صفحه یادداشت کنم و برم. - الان که تموم شد دیگه؟ بیخیال. بیخیال محسن. اصلاً زمانی نمونده. اص
یک تیتر بزرگ: رازهایتان را بگویید،رازهای گفتنی تان ربگویید...با خودش گفت الان پر می شود از حس های عاشقانه مثلا: دوستش دارم...باید بهش بگویم که دوستش دارم..نمی داندکه دوستش دارم..باهم قرار ازدواج گذاشتیم...
نوشتند..خواند..آتش گرفت...فکرش..خیالش...گیج بود..گفت از سر شیطنت چه حرف ها می زنند..راه رفت..نفس عمیق...باز نوشتند..گریه اش گرفت..گفت این ها که رازهای نگفتنی بود چرا گفتید...ردشد..بی خیال..ایستاد..اشک..بغض...گفت..باید می نوشت..شایدکسیحواسشجمعشد..شاید
کلیات تدلیس
مقدمه
موضوع تدلیس در نظام های حقوقی دنیا در زمره موارد متعددی مورد بحث قرار می گیرد که بیشتر می توان در زمینه نظریه عمومی قراردادها ان را یافت نمود. در واقع اصل بر این موضوع واقف می گردد که همیشه صداقت در معاملات رعایت گردد.در غیر این صورت اگر اظهار خلاف واقعی مطرح شود حالتی بوجود می اید که به ان تدلیس و فریب می گویند که خود دارای اشکال مختلفی است. که در صورت وقوع تدلیس یا سوء عرضه نوعی مسئولست قانونی بوجود می اید. هدف اصلی این تحقی
سلام دوستانمطابق رسم هر سالهو با توجه به اهمیت دانشیک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت استان شاالله بر ان شدیم بسته های نوشت افزار جهت دانش اموزان نیازمند تهیه نماییم.با کمک خیرین و همت جوانان انقلابی بسته های نوشت افزار به دانش آموزان نیازمند اهدا گردد....اجرتان عندالله
در آستانه سال تحصیلی
سلام دوستانمطابق رسم هر سالهو با توجه به اهمیت دانشیک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت استان شاالله بر ان شدیم بسته های نوشت افزار جهت دانش اموزان نیازمند تهیه نماییم.با کمک خیرین و همت جوانان انقلابی بسته های نوشت افزار به دانش آموزان نیازمند اهدا گردد....اجرتان عندالله
در آستانه سال تحصیلی
واقعا هیچ احساسی نمیتونه جای احساس موقع خوندن یه کتاب خوب رو بگیره. حتی دیدن یه انیمه خوب هم نمیتونه.
وقتی شروع می کنی به خوندن، آروم آروم آروم درونش ذوب میشی، لابه لای صفحاتش حل میشی. یه کم بعد، فراموش می کنی که میخوای نفس بکشی. فراموش می کنی چطور صفحه ها رو ورق بزنی. اسمت رو، حتی اسم حروف و زبانی که داری کتاب رو بهش می خونی فراموش میکنی.
تا اینکه به یه جایی میرسی که دیگه نمیتونی تحمل کنی. باید کتابو بذاری زمین و سعی کنی نفس کشیدن رو به یاد بیار
نه آقا؛ الان در آستانه بیستمین روز زمستون نیستیم، توی پاییزیم... در آستانهی فصلی سرد! البته شاید هم یکی توی بهار باشه، نمیدونم. (فقط میدونم هیشکی توی تابستون نیست... سرده آقا سرد!)
الان ظرفیت غُردونیم تکمیل شده و دوست دارم غر بزنم؛ از زمین و زمان گلایه کنم، از وضعیت مملکت، کار، زندگی، پول و همه چیز شکوه کنم. بگم که در نگاهِ کلان قرار نبود چهلمین سال انقلاب این شکلی باشه، در نگاه خرد هم قاعدتاً نباید حال و روزمون این شکلی میشد. من از آستان
امام باقر ع فرمود در تورات نوشته است از جمله مناجانت خدای عزوجل با موسی بن عمران ع این لود که ای موسی راز پنهان مرا درباطن خویش پوشیده دار ودر اشکارت سازگاری با دشمن من ودشمن خود را از جانب من اظهار کن وبا اظهار راز پنهانمسبب دشنام دادن انها بمن مشو تا در دشنام دادن من شریک دشمن خود ودشمن من گردی 4 رسول خدا ص فرمود پرودگارم مرا بسازکاری با مردم امر فرمود چنانکه بانجام واجبات امر فرمود
من در خط به خط دفتر چشمان تو یک دنیا مکر و حیلهی عاشقانه میبینم!
گویا که مردمک چشمانت دانه، پلک و مژههایت دام و چشمان من بیتاب هم صید...
.
پینوشت: تا میای که خودت رو قانع کنی که سمتش نری، آروم آروم از کنارت رد میشه و میگه که من هنوز هستم! اگه میتونی منو بگیر!!!
پینوشت: به قابلیت تشخیص فقط با احساس حضور رسیدم!
چه خوب بود اگر همه چیز رو میشد نوشت . اگر میتوانستم افکار خودم را به دیگری بفهمانم میتوانستم بگویم . نه یک احساساتی هست.. یک چیزهایی هست که نه میشود به دیگری فهماند.. نه میشود گفت .. ادم را مسخره میکنند....هر کس مطابق افکار خود دیگری را قضاوت میکند.زبان آدمیزاد مثل خود او ناقص و ناتوان است
-صادق هدایت
یک تیتر بزرگ: رازهایتان را بگویید،رازهای گفتنی تان را
گفتند...با خودش گفت الان پر می شود از حس های عاشقانه مثلا: دوستش دارم...باید بهش بگویم که دوستش دارم..نمی داند
که دوستش دارم..باهم قرار ازدواج گذاشتیم...
نوشتند..خواند..آتش گرفت...فکرش..خیالش...گیج بود..گفت از سر شیطنت چه حرف ها می زنند..راه رفت..نفس عمیق...
باز نوشتند..گریه اش گرفت..گفت این ها که رازهای نگفتنی بود چرا گفتید...ردشد..بی خیال..ایستاد..اشک..بغض...گفت..
باید می نوشت..شایدکسیحواسشجمعشد..شای
توی سفرمان چندجایی حس کردم افسردگی دارد و مواد مصرف میکند.
برایش نوشتم: سفر که بودیم حواسم بهت بود گاهی. گفت خب تو که حواست بوده چه نتیجه ای گرفتی؟ نوشتم: این نتیجه که بدوعم بیام بهت بگم مواظب خودت باشی❤
حواسم بود که پیامم میتواند لاس باشد ولی فضا داشت کی از همه عاقل تره میشد و لازم بود تعدیلش کنم. نوشت: عزیز منی شما خااااااانم❤
حساب کار را کردم.
کمی بعد نوشت: میدونستی چپ چپ نگاه میکنی جذاب تر میشی؟
حرف هایی که باید در مورد افسردگی میزدم را ز
پینوشت مطلب قبلی:
مریم داشت صحبت میکرد و من داشتم خودم رو میدیدم که چه قدر از خودم دورتر و دوتر شده بودم. از منی که چه تلاش کرده بودم بسازمش.
اگر توانایی دقیقکردن داشته باشم، سعی میکنم راجع به تغییراتی که کردهم بنویسم.
انواع موشن گرافیک
این مقاله مجموعه ای از انواع مختلف موشن گرافیک خواهد بود. همچنین این ایده را به شما می دهد که چه نوع کارهایی را می توانید انجام دهید یا حتی برای آن قبض کنید. در این مقاله، ما نمی بسیاری از سبک های مختلف به این دلیل و مثال برای هر نوع از ویدیو پوشش، بلکه.قبل از شروع کار می خواستم تعریف خود را از گرافیک حرکت به اشتراک بگذارم. بعداً پستی در این باره خواهم نوشت. گرافیک حرکت جایی است که انیمیشن و طراحی گرافیکی با یکدیگر ملاقات م
میدونم زمان شهادت امام صادق علیه السلام اما محبت امام که در دلها با گذر زمان کم نمیشه!
حقیقتش داشتم با خودم بحث میکردم
خیلی این کارو میکنم و متاسفانه اکثرا هیچکدوممون قانع نمیشیم:دی
یکی از طرفین بحث !! به شعری جالب از امام صادق اشاره کرد که خواستم اینجا بنویسیم
این شعر رو اول بار در کتاب جاذبه و دافعه علی از شهید مطهری خوندم اگر درست یادم باشه
می فرماید:
تعصی الاله و تظهر حبه
هذا لعمری فی الفعال بدیع
لو کان حبک صادقا لاطعته
ان المحب لمن یحب مطی
کفش کودکی را دریا برد.
کودک روی ساحل نوشت؛دریای دزد...
آن طرف تر مردی که صید خوبی داشت ، روی ساحل نوشت:دریای سخاوتمند...
جوانی غرق شد. مادرش نوشت؛دریای قاتل...
پیر مردی مرواریدی صید کرد ؛ نوشت: دریای بخشنده.
موجی نوشته ها را شست.
دریا آرام گفت: به قضاوت دیگران اعتنا نکن ، اگر می خواهی دریا باشی .
بر آنچه گذشت، آنچه شکست، آنچه نشد ...
حسرت نخور!
من از میان جنگلی که سایه اش
نقش بند دریاچه آب های نقره ایی است
و از لابه لای درختان توس و قوش
که ستون های مرمرین قصر منند
قاصدکهای افکارم را
به آسمان رویاهایم خواهم فرستاد...
تا همچون ستارگان بدرخشند و
به زندگی من
روشنایی ببخشند
اندیشیدن،چراغ راه تاریکی های آدمیست.
خبببب ... این دو تا رو کشیدم سفارشی
بچهها امیدوارم خوشتون بیاد. من بر اساس رنگای موردعلاقهی خودم رنگ زدم ولی آخرشم حس میکنم همچین باب دلم نشد. لذا پیشنهادی دارید بگید حتماً.
اولی برای دریمر و دومی برای مهناز
بعداً نوشت : سومی هم برای آدینه - چهارمی برای آنا -
کرونا عامل بیولوژیکیئه یا نه، آمار چین واقعیئه یا شوخی تلخ، این داستان واقعاً توی چین تموم شده یا اونا هم مثل اینجا میگن سلامتی مردم مهمه ولی «چرخ اقتصاد هم باید بچرخه»، نمیدونم. و هیچ ذهن عاقلی هیچ گزارهای رو بهطور قطعی رد نمیکنه وسط این دریای گلآلود. ذهنم خیلی وقته وسط این اخبار مونده و به هیچ سمتی تمایل نداره، ولی خیلی میترسم از جهان ناشناختهی پساکرونا.
پینوشت: روزگار قرنطینهم ُ با «آن فرانک» مقایسه میکنم که
من اینجام تو خونمون توی راه پله رو به روی یه لپ تاپم براتون تایپ میکنم . این جا همون جای که حس نوشتن پیدا میکنم به زودی از قطعه های کوچیک خونه و شهرم براتون عکس خواهم گرفت و راجب خیلی چیزها خواهم نوشت این روز ها حس میکنم دارم یه نفس درست درمون می کشم .
یه لپ تاپ ، هارد اکسترنال همین
پی نوشت اول : این جا خیلی بهم ریختس راستش نمیدونم من باید جمع کنم یا مامان :| فردا یه کارش میکنم .
پی نوشت دوم : اون کسیه ها برنج " سبز بهار " تو تصویر بالا می بینید جز ا
گاهی حرفهایی هست که توی دل آدم سنگینی میکنه و دلت میخواد با یکی در میون بذاری که دلت آروم تر بشه. خودت آروم تر بشی. و هر گوشی پیدا نمیشه برای شنیدن اونا و هر چشمی برای خوندنش. چه خوبه که آدم حرف بزنه. تا آروم تر بشه. تا سبک تر بشه. چه خوبه که میشه نوشت.
وشاء گفت: حسین بن علی به من گفت من ودائیم اسماعیل بن الیاس درسفرحج بودیم، نامه ای به ابوالحسن امام کاظم علیه السّلام می نوشتم، دائیم نوشت: من دختران زیاددارم، پسری ندارم، مردان طایفۀ ماشهیدشده اند،زنم راکه حامله است درخانه باقی گذاشته ام، تودعاکن که بچه اوپسرباشد ونامی برای اوبنویس که درپاسخ نوشت قدقضی…
ادامه مطلب
بشر قرن هاست که تمام گرفتاری ها. کج فهمی ها و نرسیدن به آرزو هایش را به پای تقدیر می نویسد . شاید تنها راه مقابله با " من دیگرش " این باشد که تمام ناکامی ها را به پای تقدیر بنویسد.و خود را از" چه کنم "چه کنم ها، نجات دهد. از آن طرف اگر عنصری بنام تقدیر در زندگی بشر نبود، این ناکامی ها را به پای چه کسی می نوشت.؟ چگونه خود را از سرزنش " من دیگرش " نجات می داد؟
حال و هوای این روز های بشر چگونه است؟ اصلاً به خود اجازه فکر کردن می دهد؟ یا با دلا
امروزه بعضی از گروه ها معتقد هستند که این قرآن ما میخوانیم قرآن واقعه ای نیست بلکه آیات بیشتر بوده که بعداً دستکاری شدند.
دو نظریه متضاد راجع به قرآن
《کلینی》در《اصول کافی》با آوردن این روایت عقیده شیعه را راجع به قرآن اظهار میدارد:
عن هشام بن سالم عن ابی عبدالله ان القرآن الّذی جاءَ به جبریل الی محمد سبعه عشر ألف آیاتٍ.((هشام از سالم و او از ابو عبدالله روایت می کند:قرآنی که جبریل (ع) برای محمد (ص) آورده هفده هزار آیه بود )).
حا
روستای کوچکِ من، لابه لای آفتاب صبحگاهی و چمنزار دلنشینش، در کنار خاله و بابابزرگ، در کنار زهرای مهربان :)
به من که دارد حسابی خوش میگذرد :)
اینجا که هستم حس میکنم در سلامت کامل به سر میبرم...
+من متعلق به این روستای کوچکِ قشنگم :)
چشمانم را به جهان گشودم و زندگی ام را با کلمات اغاز کردم و با انها همسفر شدم ....کلماتی چون پدر و مادر...... بی انکه خود بخواهم غرق در گرمای محبت شان شدم وتک تک مرغان امین وجودم خواستار وجودشان شدند.... همیشه لبخند بر لبانشان بود انها خدایانی بودند که حرف از عدالت میزدند اما در مقابل حق شان نسبت به من بی عدل ترین موجودات بودند ....همچو لهستانی بی دفاع در برابر بمب هایی که بر تنش خراش می گذاشتند ..مادرم لبانی خندان داشت اما در پس چشمانش دنیایی بود
به همت خیرین محترم و جوانان انقلابی شهرستان آبادانخدا را شاکریم امسال نیز طبق سنوات گذشته موفق به تهیه و توزیع بیش از *۱۲۰ بسته نوشت افزار ایرانی_اسلامی* جهت دانش آموزان نیازمند شهرستان آبادان و حومه شدیم.ان شاءالله در راستای گام دوم انقلاب نوجوانان و جوانان انقلابی در عرصه *جهاد علمی* موفق و پیشگام باشند.*نحن ابناء الخمینی**پای کار حسین ایستاده ایم*
دلم میخواهد گریه شوم، اشک شوم و زمین مرا ببلعد.و غربت پسر فاطمه سلام الله علیها ای کاش یک روز مرا بکشد. مهجوری دین و غلبه سنت های جاهلی، داری است که یارای از پای انداختن آدمی را خواهد داشت. باورهایی که لابه لاهای رسم و رسومات به لجن کشیده شده و متعفن یک روز گندشان در می آید.التماس دعاوالی الله ترجع الامور...
ونیز امام صادق ع فرمود مردی بابی ذر نوشت ای اباذر چیزی از علم چیزی از علم بمن تحفه بده در جوابش نوشت همانا علم بسیار است ولی اکر بتوانی بانکه دوسش داری بدی نکنی انرا بکن انمرد گعت ایا. تا کنون کسی را دیده ای که بانکه دوسش دارد. بدی کندگفت اری تو خودت را از همه کس بیشتر دوست داری و چون نا فرمابی خدا کنی بدان بدی. کنی بدای بد کرده ای
چشم نزنم دارم تراکتوری می خونم
هرچند از چند جهت پاره شدم ولی دارم درو می کنم درسا رو
پی نوشت 1:البته نه در اون حد هاااا که همه رو تمیز درو کنم
شلخته درو می کنم که چیزی هم گیر خوشه چین ها بیاد
همین سر و گردن و فیزیو و بیو و نورو رو تا یه حدی جمع کنم تو یه هفته هنر کردم
پی نوشت2:یه دختر پسره م میز کناریمن مثلا اومدن درس بخونن(ارواح عمه شون)
رو میزشون به اندازه یه رستوران یا کافه رفتن ما خوراکی هست :/
هی این به اون تعارف می کنه
هی اون به این تعارف می کنه
أعوذ بالله من کل شر
بسم الله الرحمن الرحیم
برادرم از دم ظهر رفته بیرون از خونه و هنوز برنگشته... .
گوشیش هم خاموشه... .
پدرم با اضطراب زنگ زده به من و من دستم از اصفهان کوتاه... .
میگن دور و بر خونه ما مثل میدون جنگه.
به یکی از دوستان زنگ می زنم، میگه ظهر با بچه ها دم مسجد بودن، رفتن تظاهرات رو ببین، پلیس که میاد متفرق میشن و دیگه کسی ازش خبری نداره تا الان.
همراه هاش هم دیگه ندیدنش.
...
خیابون ها رو بستن احمق ها ولی پدرم دارن میرن کلانتری.شاید گرفته
چه لذت بخش است احساس گرمای آغوش خدا ...
درست لحظه ای که همه دانسته هایت، دوس داشتنی هایت، اصلا همه داشته هایت را کناری می گذاری و از عمق جان، ندای "الهی و ربی من لی غیرک" سر می دهی ...
تبریک نوشت: عید دیروز و امروزتون خیلی خیلی مبارک
دعا نوشت: آغوش گرم خدا نصیب هممون
خبببب ... این دو تا رو کشیدم سفارشی
بچهها امیدوارم خوشتون بیاد. من بر اساس رنگای موردعلاقهی خودم رنگ زدم ولی آخرشم حس میکنم همچین باب دلم نشد. لذا پیشنهادی دارید بگید حتماً.
اولی برای دریمر و دومی برای مهناز
بعداً نوشت : سومی هم برای آدینه - چهارمی برای آنا - پنجمی برای پاییز
کاش یک الگوریتم بودم. آنوقت که هر وقت میخواست تصمیم بگیرم، امید ریاضی سود مسیرهای مختلف را حساب میکردم، واریانس مسیرهای مختلف را هم حساب میکردم و با توجه به تابعی و پارامتری از ریسکپذیری مسیر بهینه را انتخاب میکردم و سپس بعد از آن به پیمودن آن مسیر میپرداختم تا مسیر بعدی پیدا شود. این بین هم خیلی به گزینههایی که قبلا داشتم و میشد طی کنم و رد کردم فکر نکنم! اما مگر میشود؟ آدمیزاد است دیگر. گاهی دلش میخواهد در زمان سفر کند!
کاش یک الگوریتم بودم. آنوقت که هر وقت میخواست تصمیم بگیرم، امید ریاضی سود مسیرهای مختلف را حساب میکردم، واریانس مسیرهای مختلف را هم حساب میکردم و با توجه به تابعی و پارامتری از ریسکپذیری مسیر بهینه را انتخاب میکردم و سپس بعد از آن به پیمودن آن مسیر میپرداختم تا مسیر بعدی پیدا شود. این بین هم خیلی به گزینههایی که قبلا داشتم و میشد طی کنم و رد کردم فکر نکنم! اما مگر میشود؟ آدمیزاد است دیگر. گاهی دلش میخواهد در زمان سفر کند!
مامانم وقتی گشنه می مونم، رو کاناپه می خوابم، از زور میگرن چنگ می زنم به رویه ی بالشت و خیلی وقت های دیگه بهم میگه :" رود بی دا"*
تو کتابخونه ی دانشگاه دو تا صندلی رو چفت کردم کنار هم، خوابیدم. مامانم اومد بالای سرم گفت:" رود"
از خواب پریدم و به اندازه نه ماه کامل و ششصد کیلومتر دلگیری ام رو ریختم لابه لای کتاب شعر قرن بیست آمریکا!
*فرزند بی مادر
پ.ن: هیچی :)
مامانم وقتی گشنه می مونم، رو کاناپه می خوابم، از زور میگرن چنگ می زنم به رویه ی بالشت و خیلی وقت های دیگه بهم میگه :" رود بی دا"*
تو کتابخونه ی دانشگاه دو تا صندلی رو چفت کردم کنار هم، خوابیدم. مامانم اومد بالای سرم گفت:" رود"
از خواب پریدم و به اندازه نه ماه کامل و ششصد کیلومتر دلگیری ام رو ریختم لابه لای کتاب شعر قرن بیست آمریکا!
*فرزند بی مادر
پ.ن: هیچی :)
اصرالدین شاه قاجار در ماه مبارک رمضان نامه ای به مرجع تقلید آن زمان میرزای شیرازی به این مضمون نوشت :من وقتی روزه میگیرم از شدت گرسنگی و تشنگی عصبانی میشوم و ناخود آگاه دستور به قتل افراد بی گناه میدهم لذا جواز روزه نگرفتن مرا صادر بفرمایید!آیت الله العظمی میرزای شیرازی در جواب ناصرالدین شاه نوشت:
ادامه مطلب
فریاد چشمانم،
در وسعت دشت سکوتت،
گوش آسمان را شیدا کرد!
در لابهلای شبنم چشمانت،
حضورم عدم باشد!
و من هرگز،
در تاریکی زلال دیدهات،
راه عشق را گم نکردهام.
و قطار زمان را،
تو اینگه با موهایت،
بر ریل عشق،
تراز کردهای!
و هیچ ابری چون صورتت،
اینگونه بیآرایش،
پا به جهان نگذاشتهاست.
من هیچ چیز حسادتم نشد،
جز باد؛
که موهایت را لمس کند.
به استناد سایت مشاوره حقوق خانواده دینا ، در عقد نکاح مانند سایر عقود و قراردادها ، اراده باطنی و درونی زوجین برای تحقق عقد به تنهایی کافی نیست ؛ بلکه این اراده باید با بیان الفاظی که در بیان مقصود صراحت دارد ، اظهار و اعلام گردد . ماده 1062 قانون مدنی در رابطه با اظهار اراده برای انعقاد ازدواج چنین پیش بینی نموده است : " نکاح واقع می شود به ایجاب و قبول ؛ به الفاظی که صریحا دلالت بر ازدواج نماید " . برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد نحوه اظهار ارا
سه قبله، یک مقصد!
روز سوم بود و طبق معمول رفته بودم میهمان سفره ی دلها باشم.
بلوچستان است و هزار درد. جنوب کشور است و هزاران بغض.
گاهی فکر میکنم مردم این خطه، چقدر آگاهانه و دلسوزانه شکیبمند و سازگار اند.
لابهلای آن غمهای تلخ، چشمان مادر خانه را که به لبخند ممتد و شیرینی ختم شد، دنبال کردم.
رسیدم به شیطنت دو پسربچه اش که از لحظه آمدن، برای نشستن در کنارم، تسلیم ناپذیرانه در پیکار بودند.
جنگشان بر سر منافع نبود، چون اینبار اتفاقا دس
از هجدهم تیر دیگه تاریخ و روز و ساعت از دستم رفت، فقط آلارم تنظیم می کنم که یادم نره برم سر کار، ولی بازم تاریخ دستم نیست، خدا رو شکر لیست های کلاس ها خودشون تاریخ و تعداد دارن.
امشب یهو حواسم جمع شد و فهمیدم دو سه روزی هم از مرداد گذشته و حساب کتاب من میگه دقیقا الان هفده روزه نیستی. یاد خواب های نصفه نیمه و بیداری های مشترک این هفده روزمون افتادم. یاد تک تک لحظه هایی که لابه لای پست های همین وبلاگ بدون اینکه خودت بدونی هستی! هستی! ولی این بودن ا
کاش حرمت خون سردار را نگاه میداشتید!
اظهار تمایل وزیر امور خارجه کشورمان به مذاکره، در مقابل گستاخی هرچه بیشتر رئیسجمهور امریکا بار دیگر موضوع مذاکره را به رسانهها کشاند.
وزیر امور خارجه ایران در مصاحبه با نشریه آلمانی اشپیگل درباره احتمال مذاکره با امریکا در پی ترور سردار شهید سلیمانی گفته بود: «خیر، من هرگز این احتمال را رد نمیکنم که افراد، رویکردهای خود را تغییر دهند و حقایق را درک کنند. برای ما مهم نیست که چه کسی در کاخسفید نش
تست کرونای 23 نماینده مجلس مثبت اعلام شد
باشگاه خبرنگاران نوشت: نایب رئیس مجلس شورای اسلامی گفت:تاکنون تست کرونای ۲۳ نفر از نمایندگان مثبت بوده چراکه این افراد ارتباط تنگاتنگی با مردم دارند.
عبدالرضا مصری نایب رئیس مجلس شورای اسلامی در جمع خبرنگاران با اشاره به تعطیلی جلسات علنی مجلس، اظهار کرد: برابر مصوبه شورای عالی امنیت ملی و ستاد مبارزه با کرونا جلسات علنی مجلس فعلاً اجازه تشکیل ندارد.
ادامه مطلب
کارمون با دانشگاه سیتی به پایان رسید . نه خوشحالم نه ناراحت . امشب کمی قدم میزنم و یکم حساب و کتاب میکنم ببینم با خودم چند چندم . 8 ماه دیگه یا خدمت سربازی یا ...
پی نوشت حالم خوبه :)
پی نوشت بعدی : امروز داشتم برگه های دانشجوهای ترم قبل رو صحیح میکردم یه چیز فهمیدم میام میگم .
یادمه تو سالای هفتاد کنکور اینقدر سخت بود که غش و ضعفی و افت فشار خون زیاد بود به طوری که پزشک و پرستار واورژانس تو مراکز امتحان آماده بودن ولی الان کنکور راحت شده ولی بازم یه عده استرس دارن با خودم میگم اگه اینایی که الان کنکوری هستند اون زمان بودن چیکار میکردن؟
هوم؟
++ بعدا نوشت :عاقا کنکوری ها اعتراض کردن که نخیر کنکور سخته . عاقا ما شکر خوردیم کنکور آسون نشده خوبه .
خرید اینترنتی نوشت افزار
نوشتن ، ترسیم و تحریر بخش اساسی در ایجاد توانایی ، ترتیب و برقراری ارتباط با کلمات است که در میزان موفقیت محصلان و نویسندگان تاثیر چشم گیری دارد و اینجاست که طیف گسترده ای از وسایل لوازم تحریر و نوشت افزار برای افراد در حال تحصیل در تمامی مقاطع تحصیلی و نویسندگان جهت رسیدن به اهداف خود مورد نیاز می باشد که اگر بخواهیم به مجموعه لیست نوشت افزار های پر مصرف نگاهی بیندازیم انواع مدادرنگی ، پاک کن و غلط گیر ، مداد و مدا
سربازی یعنی تحمل روزهای تکراری ، تحمل بی احترامی ، تحمل سختی و شکستن غرور .
سربازی تموم میشی مطمن باش این شب بیداری های ، این اضاف ها ، این پست های ، این توهین ها ، و بی احترامی ها یه روزی تموم میشه کاش اون روزی که تموم میشی باشم اینجا بنویسم . و این داستان تمام سربازی
بیست و یک اردیبهشت نود و نه .
پی نوشت : بسیار بسیار این جسم در این روز ها خسته س
یکم: چقدر نیاز داریم بدونیم دیگران ما رو چطور میبینن؟
دوم: چقدر به تعریف و تمجید دیگران نیاز داریم و چقدر دریافتش میکنیم؟
سوم: وقتی کسی ازمون میخواد دربارۀ ویژگیهای خوب و بدش صحبت کنیم، چقدر صراحت داریم و چرا؟
بعداً نوشت: قشنگ میطلبه که بشینم خودم هم جواب این سؤالها رو بنویسم؛ البته توی یه نوشتۀ جدا.
بعدازظهر در حال کتاب خواندن خوابم برد. خواب دیدم که نشستهایم و مثل همیشه حرف میزنیم. اینکه از چه چیز حرف میزدیم را به خاطر نمیآورم اما حافظه دستانم هنوز لطافت و زیبایی موهایت را به یاد میآورد؛ دراز کشیدی کنارم و من انگشتانم را لابهلای موهای سیاهت تاب میدادم. غیرمنطقی است اما کاش هیچوقت از خوابم بیدار نمیشدم. کاش میشد در یکی از همین خوابها جا میماندم.
دیگه اینجا نمینویسم کسی دوست داشت میتونه تو اینستاگرام یا کانال تلگرام دنبالم کنه
آیدی اینستا:
masoudyahyaei71@
کانال تلگرام:
besoyeroshd@
فقط در صورت دنبال کردن خوشحال میشم بدونم با کدوم بزرگوار در ارتباطم
بعدانوشت:به پیشنهاد خانم سوته دلان کانال به پبام رسان ایتا منتقل شد
پاشید گمشید بیاید نوشت:خب از این پی نوشت مشخصه که باید گمشید بیاید کانال ایتا الان کلا خودمم و دو نفر دیگه
بعد از این به ندرت اینجا مینویسم شاید هم حالا حالاها ننویسم و بیشتر در وبلاگی جدید خواهم نوشت...
با آدرس جدید دنبالتون میکنم تا اگر خواستید دسترسی داشته باشید بهم...
ممکنه یه مقدار طول بکشه تا همه رو دنبال کنم
التماس دعا
بعدا نوشت:تا دو سه روز آینده اگر کسی تمایل داشت آدرسم رو داشته باشه و من دنبالش نکرده بودم همینجا اعلام کنه تا ترتیب اثر بدم...
اعتراض حق مردم است. نه از از آن جنسی که مسئولان می گویند. می گویند و هیچ قدمی در جهت آن بر نمی دارند که هیچ، جلوی آن را هم به هر فوت و فنی می گیرند. اعتراض حق مردم است. چون هم به نفع مردم است هم به نفع مسئولان، هم به نفع نظام. اما درد دیشبم یک چیز بود. مثل روز برایم روشن بود آنها که آمده بودند برای اعتراض، اگر این هواپیما را آمریکا ساقط کرده بود، به میدان نمی آمدند. اگر می آمدند خیلی متمدنانه. فقط شمعی بود، چند جمله تسلیت با یک فونت خوش تراش لاتین، و
دربارهی مسائل مربوط به سال جاری، انسان میبیند که بعضی از گویندگان یا نویسندگان یا صاحبنظران یا اظهارنظرکنندگان دربارهی سال ۹۸ اظهار نظر کردهاند که این سال، سال تهدیدها است. بنده مطلقاً این را قبول ندارم؛ من معتقدم سال ۱۳۹۸ به توفیق الهی سال فرصتها است؛ سال امکانات و سال گشایش. البتّه آن کسانی که اظهار نظر دیگری میکنند و دائم تهدید به رخ این و آن میکشند، دانسته یا ندانسته تحت تأثیر رجزخوانیهای دشمنان این ملّتند. دشمنان این م
بهترین خیاط
در کوچهای چهار خیاط مغازه داشتند. همیشه با هم بحث میکردند. یک روز، اولین خیاط یک تابلو بالای مغازهاش نصب کرد. روی تابلو نوشته شده بود: «بهترین خیاط شهر»
دومین خیاط روی تابلوی بالای سردر مغازهاش نوشت: «بهترین خیاط کشور»سومین خیاط نوشت: «بهترین خیاط دنیا»
چهارمین خیاط وقتی با این واقعه مواجه شد روی یک برگه کوچک با یک خط کوچک نوشت: «بهترین خیاط این کوچه»
احساس گناه :احساس مسئولیت برای رویداد های منفی که در زندگی شما یا سایرین اتفاق افتاده اند .اظهار تاسف برای کردار بد واقعی یا واهی تان ، هم در گذشته و هم در حال .حس پشیمانی برای افکار ، احساسات یا نگرش هایی که در نظر شما یا دیگران منفی ، ناخوشایند یا غیر قابل قبول بوده یا هستید .اجباراً خود را لایق خوشحال بودن ، تسکین یافتن یا مورد کمک واقع شدن ندانیم .حس سردرگمی و اظهار ندامت از آن که آن طور که باید عمل نکرده اید. حس پشیمانی و شرمساری برای نگفت
رئیس دفتر رئیس جمهوری اظهار امیدواری کرد در آینده ای بسیار نزدیک اینترنت کشور وصل شود.
به گزارش ایسنا محمود واعظی در حاشیه جلسه امروز هیئت وزیران در جمع خبرنگاران در پاسخ به این پرسش ایسنا که قطع دسترسی به اینترنت به تشخیص کدام نهاد بوده است، اظهار کرد: در شورای امنیت کشور تصمیمات مشخصی برای امنیت کشور اتخاذ شده و در جایی هم مجبور شدند تصمیم قطع دسترسی به اینترنت را بگیرند.
ادامه مطلب
برای اینکه بدانیم چگونه باید از اتوی مو استفاده کنیم تا آسیب کمتری به موها برسد، چند نکته ی مهم را باید مد نظر داشته باشیم:
1- قبل از اتو کشیدن موها، حتما موها را با سشوار خشک کنید وآب موها را کاملا بکشید.
2- بعد از خشک کردن، از براق کننده های مو در لابه لای موها بزنید.
ادامه مطلب
دلسا تو گهوارش خوابیده
غذا روی گاز داره قل میخوره
من وایسادم پشت پنجره بزرگ تراسمون و دارم دونه های برف نگاه میکنم
حیف که نمیتونم قهوه بخورم
پی نوشت: فقط ۱ ماه و چند روز از مرخصی ام مونده و دارم نهایت استفاده رو میکن
پی نوشت ۲: قهوه که میخورم به طرز عجیبی دلسا بد خواب میشه چون شیر خودمو میخوره. شایدم من توهم میزنم ولی دیگه به امتحان کردنش نمی ارزه.
اخم نکن به روزگار فرزند آدم...چطور دلت میآید؟!روزگار را من و تو میسازیم...بیتابی پاییز را هم بگذار به حساب پریشانی او در غم بهار...ما لابهلای سرزمین دلمان بذر محبت کسی را کاشتیم که بودنش امان است برای زمینیها، آسمانیها...صاحبالزمان است او...درست که یوسفمان را در کوچههای غفلت دل گم کردهایم اما با همین دلواپسیهای کال،این درختها که زرد شدهاند روزى سبز میشوند.اخم نکن به روزگار، فرزند آدم...خورشید همین حوالی است…
تو این دانشگاه یه آدم پیدا نمیشه جواب منو بده؟
حداقل تف بندازه رو زمین بگه دلم خواااست؟
همه درا قفل ...
همه چراغا خاموش ...
ساعت ۴ بعد از ظهر وقت مردنشونه!
چه وضعشه..
۱۰ میری نیستن...
۸ میری نیستن...
۱۲ میری ...نیستن!
۴ میری نیستن!
....
اظهار نامه ام جاموند خونه...کیف پولم جاموند...نتونستم برگردم...کلیدمم جا مونده بود دیگه بدتررررر...
یه منفی گرفتم...به خاطر تحویل ندادن اظهار نامه ای که ۳ هفته اس نوشتمش به استاد زبون نفهمی که فقط دوست داره التماس کردن دانشجو
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد
سر مویی به غلط در همه اندامم نیست
میل آن دانه خالم نظری بیش نبود
چون بدیدم ره بیرون شدن از دامم نیست
شب بر آنم که مگر روز نخواهد بودن
بامدادت که نبینم طمع شامم نیست
چشم از آن روز که برکردم و رویت دیدم
به همین دیده سر دیدن اقوامم نیست
نازنینا مکن آن جور که کافر نکند
ور جهودی بکنم بهره در اسلامم نیست
گو همه شهر به جنگم به درآیند و خلاف
من که در خلو
چند روز پیش م . ع داشت میگفت دیگه وبلاگ ها هم نویسنده ها و هم ویزیتورهاش رو از دست داده . آخرین باری که سراغ از چوپیا گرفتم چند ماه پیش بود ، که دیدم رمز دار شده ...
دیگه بی خیال شده بودم
امشب نمیدونم چی شد یادش افتادم و در کمال تعجب و ناباوری برگشته بود .
چوپیا برای من خیلی خیلی خاصه . مهر 95 که در افسردگی پسا کنکور بودم چوپیا رو پیدا کردم . وسط این کویر خشک چوپیا از بارون های شمال کشور می نوشت . از زندگی می نوشت و من مشتاق بودم برای خوندن نوشته هاش و
عیب ما ایرانیان این است که در اثر ۲۵۰۰ سال استبداد و سلب حیثیت و شخصیت،عادت کردهایم بر سر سفرههای چیدهشده و فراهمآمده بنشینیم و مشکلات و مسائل را بلای آسمانی یا توطئهی اجنبی گرفته از اتکای به خود و از اقدام و ابتکار فرار نماییم.
مردم و حتی احزاب و گروهها،انتظار و تصورشان این بود که با رفتن شاه و سقوط نظام استبدادی،چون مانع اصلی از بین میرود همهچیز درست و مطابق دلخواه خواهد شد؛ شعر معروف حافظ به صورت شعار درآمده همه میگفت
هوا تاریک بود و من بعد از ساعت تأخیر رسیدم خوابگاه. رانندهٔ ترمینال، ماشین را نگه داشت تا مدارکم را به نگهبانی نشان دهم. بلیط و کارت دانشجویی بهدست وارد اتاقک نگهبانی شدم و سلام کردم. آقای نگهبان جوابم را داد و کارت دانشجوییام را خواست و بعد در یک دفتر شروع به نوشتن اطلاعاتم کرد. اسم و فامیل را نوشت و رفت سراغ رشته. خودکار آبیاش را که روی کاغذ کشید، نتیجهاش این بود: ادبیات فارسی! لبخند زدم و با تاکید گفتم: «زبان و ادبیات فارسی» سرش را با
اینایی که خیلی مستقیم و صریح در مورد اسم بچه اظهار نظر میکنن و تعیین تکلیف میفرمایند، رو درک نمیکنم... بعد از اون جلسه، تصمیم گرفتیم دیگه اسم انتخابیمون رو جایی نگیم تا روز تولدش! خوب بود تا دیروز که تتمه ی اون جلسه برگزار شد... حال بدش هنوز باهامه.
خدایا بهم ظرفیت بده، الان و این روزها بیشتر از همیشه نیاز دارم به یه دل دریایی که اظهار نظر های مختلف رو بشنوم و بهم نریزم. میدونم وقتی به دنیا بیاد، خیلی بدتر میشه... یکی میگه چه لاغره، یکی میگه چاقه،
حضرت امام باقر علیه السّلام فرمودند :روزى پدرم امام سجّاد سلام اللّه علیه
سخت مریض شد و در بستر بیمارى قرار گرفت ، پدرش امام حسین علیه السّلام ضمن عیادت
از او اظهار داشت : چه چیزى را اشتها دارى ؛ خواسته و نیازت چیست تا انجام دهم
؟حضرت سجّاد علیه السّلام چنین پاسخ داد: مى خواهم تکیه گاهم پروردگارم باشد،
چون که او ناظر و شاهد احوال من مى باشد؛ و اگر مصلحت من باشد مرا عافیت مى بخشد، و
من در هر حال راضى به رضایت و مقدّرات او هستم .امام حسین به فرز
تحقیق در مورد بیماری های فیزیولوژیک
چکیده مقاله:
بیماریهایی که در اثر کمبود مواد غذایی روی برنج ایجاد میشود.
کمبود آهن سبب از بین رفتن سبزی برگهای جوان و در نتیجه زردی آنها میگردد. برگهای مسنتر ممکن است زرد شوند و در اثر کمبود مفرط، بوتهها معمولاً میمیرند. علائم اولیه معمولاً 4 تا 5 هفته بعد از نشاءکاری اتفاق میافتد.
کمبود منگنز باعث ایجاد خطوط زرد بین رگبرگها از نوک به سمت قاعده برگها میشود که بعداً قهوهای تیره و نکروز می
یک زمانی، در دوران خیلی نوجوانی، به واسطه شرکت در مسابقات وبلاگ نویسی و رتبه اول کسب کردن، متعلق شدم به این آستان و این مجال ، برای نوشتن حرف ها، درد ها، بی حوصلگی ها و... یا خوبی ها، خوشی ها، البته اگر اصل چراغ خاموش را رعایت نخواهم کردن!!!
آن موقع ها کسی بود به نام لیلای مجنون، اسم وبلاگش بود، که البته هرچه گشتم پیدایش نکردم تا از متن هایش برایتان بنویسم بدانید چه مجنونی بود برای خودش!!!
تا آنجایی که یادم می آید، معشوقش، دقت کنید، معشوقش رهایش
فصل 2
یکمرتبه کله ام به کار افتاد و فهمیدم چرا جاش آن شکلی لابه لای سنگ قبر ها می دود و جاخالی می دهد.دنبالش کرده بودند. کسی...یا چیزی...دنبالش بود. با ترس و احتیاط چند قدم دیگر به طرف جاش برداشتم و وقتی دیدم که دولا شد،جهتش را عوض کرد و در حال دویدن دست هایش را از هم باز کرد،تازه فهمیدم که پاک عوضی گرفته ام. کسی دنبال جاش نمیدوید،جاش دنبال کسی می دوید. دنبال پتی. خیلی خب،قبول دارم.گاهی وقتا قوه ی تخیل من زیادی کار می کند.خب،وقتی آدم میبیند یک نفر ای
از حضرت صادق ع حدیث شده که رسولخدا ص فرمود هرکس خوسنودی مردم را بحشم خداجوید خداوند ستایش کننده اورا. نکوهش کننداه اش قرار دهد شرح شابدمقصود اینستکه. انکس که بخاطر او و خوشنودش این کار را انجام داده و توقع مدح از او داشته است خداوندچنان. کندکه هم او نکوهش کندیا مفصود این استکه. جلوی رو مدحش وپشت یر مذمتش نمایند 3 حضرت صادق ع فرمود مردی بحسین علیهالسلام نوشت مرابا دو حرف پند بده انحضرت در جواب نوشت هرکه امری را ا نافرمانی خدا بجوید
چند شب پیش عنکبوتی را که گوشهی اتاق خوابم تار تنیده بود دیدم. خیلی آرام حرکت میکرد گویی مدت ها بود که آنجا گیر کرده بود و نمیتوانست برای خودش غذایی پیدا کند.با لحنی آرام و مهربان به او گفتم:"نگران نباش کوچولو الان از اینجا نجاتت میدهم"
یک دستمال کاغذی در دست گرفتم و سعی کردم به آرامی عنکبوت را بلند کنم و در باغچه خانهمان بگذارمش
اما مطمئنم که آن عنکبوت بیچاره خیال کرد من میخواهم به او حمله کنم، چون فرار کرد و لابهلای تارهایش پنهان
اعداد حقیقی کامل ترین مجموعه از اعداد است که در دوره متوسطه با آن آشنا می شوید. اعداد حقیقی شامل اعداد گویا و اعداد گنگ می شود.
هر عدد یا عبارتی که بتوان آن را به صورت کسری نوشت که صورت و مخرج آن عددی صحیح باشد و مخرج کسر صفر نشود یک عدد گویا را مشخص می کند.
دقت کنید که در اینجا گفتیم هر عدد یا عبارتی که بتوان آن را به فرم مشخصی نوشت. این یعنی گاهی به ظاهر عدد یا عبارت داده شده گویا نیست. اما با کمی تغییر به گویا بودن آن می رسیم.
ادامه مطلب
آخه چرا دارین منو بازی میدین شما. چرا میخواین شما همه چی رو عادی جلوه بدین. چرا دارین منو صحنهسازی درست میکنین. من باختم بدم باختم من آبروی شهر منو بردم سقف من رو سر من خراب شده خرج منو زن من داره میده، من در منزل داماد من سکونت دارم؛ هیچ داغی بزرگتر از این نیست! هیچ ننگی از این بزرگتر نیست، من دارم به قهقرا میرم؛ فقط بذارید «برم» من!
پی نوشت 1 : به معنای واقعی mood الانم جمله ی بالاعم !
پی نوشت 2: کنکور 98 ؛ رو باختم. .. . . . .
پی نوشت 3 : لینک ف
آخه چرا دارین منو بازی میدین شما. چرا میخواین شما همه چی رو عادی جلوه بدین. چرا دارین منو صحنهسازی درست میکنین. من باختم بدم باختم من آبروی شهر منو بردم سقف من رو سر من خراب شده خرج منو زن من داره میده، من در منزل داماد من سکونت دارم؛ هیچ داغی بزرگتر از این نیست! هیچ ننگی از این بزرگتر نیست، من دارم به قهقرا میرم؛ فقط بذارید «برم» من!
پی نوشت 1 : به معنای واقعی mood الانم جمله ی بالاعم !
پی نوشت 2: کنکور 98 ؛ رو باختم. .. . . . .
پی نوشت 3 : لینک ف
یه جای نوشت : بچه ها انقدر حرف برای گفتن دارم . ولی نمیتونم بگم . سخته برام صحبت کنم و این نتونستن داره خفم میکنه ...
گذشت گذشت دیروز نوشت که الان خیلی آرومم .
دنیا همینه یه وقتی های جوری خفت میکنه که نمیتونی حرفم بزنی ، به در و دیوار میپری تا آزاد کنی خودتوو . یه چند وقت که بگذره آروم میشی ولی تموم شدن نداره ای خفتگی ها .
قانون دنیا اینه که هیچ چی تو این دنیا بند نمیمونه ، همه چی عین عقربه ساعت میمونه وقتی بگذره دیگه گذشته .
مثلا همین حالا گذشت ...
سبزیپلو یکی از انواع پلوها در آشپزی ایرانی است. سبزیپلو را با مرغ یا گوشت یا ماهی سرخ کرده میخورند. سبزیپلو با ماهی و کوکو سبزی از قدیم خوراک عید ایرانیان بودهاست.
مواد لازم
3 پیمانه برنج
1 پیمانه سبزی پلو (تره، جعفری، گشنیز، کمی شنبلیله)
روغن
نمک و فلفل
کمی زعفران ساییده شده
3 تکه ماهی سفید
دستور العمل
برنج را قبلا خیس میکنیم، سبزی را به دقت تمیز میکنیم و میشوییم و داخل آبکش میریزیم تا آب آن برود.
برنج را آبکش میکنیم ولی
همکاری داشتم که دهه هشتم زندگی خود را سپری می کرد...
یک روز در دفتر کارمان در لابلای حرف هایش حرف های شیرینی را بازگو کرد و دلم نیامد از آن حرف ها نوشته ای را انجا نگذارم.
میگفت :
کودکان را مستقیم نصیحت نکنید. معمولا ما آدم ها از نصیحت مستقیم خوشمان نمی آید.
می گفت "با رفتار خود فرزندانم را نصیحت می کنم"
و اگر میخواهی به آنها بفهمانی که کتاب بخوانند ، خودت کتاب بخوان
خودن سیگار نکش تا آنها سیگار نکشند
خودت مشروب ننوش تا او ننوشد.
خودت زیبا س
با روزه عصبانی میشم
ناصرالدینشاه قاجار در ماه رمضان نامه ای به مرجع تقلید آن زمان میرزای شیرازی به این مضمون نوشت:
که من وقتی روزه میگیرم از شدت گرسنگی و تشنگی عصبانی میشوم و ناخودآگاه دستور به قتل افراد بیگناه میدهم؛ لذا جواز روزه نگرفتن مرا صادر بفرمایید!
میرزای شیرازی در پاسخ به ناصرالدین شاه نوشت: بسمه تعالی حکم خدا قابل تغییر نیست. لکن حاکم قابل تغییر است. اگر نمیتوانی به اعصابت مسلط شوی از مسند حکومت پایین بیا تا شخص با ایمانی د
به گزارش خبرگزاری آنلاین از قزوین؛ حجت الاسلام والمسلمین قدری ، دیوان عالی قزوین در همایش با مدیرکل آموزش و پرورش اظهار داشت: آموزش و پرورش پایه و اساس رشد ، تعالی و خوشبختی جامعه و یکی از مهمترین نهادهای اجتماعی است.این مقام مسئول اظهار داشت: همانطور که در سند تحول اساسی گفته شد ، پروژه آموزش و پرورش یک منبع علمی و انسانی مبتنی بر آموزش درست از جمله یک موسسه علمی ، آموزشی نیست. باید به نسل بعدی آموزش داده شود. ” مهارتهای اجتماعی رایج که به آ
سبزیپلو یکی از انواع پلوها در آشپزی ایرانی است. سبزیپلو را با مرغ یا گوشت یا ماهی سرخ کرده میخورند. سبزیپلو (sabzi polo) با ماهی و کوکو سبزی از قدیم خوراک عید ایرانیان بودهاست.
مواد لازم
3 پیمانه برنج
1 پیمانه سبزی پلو (تره، جعفری، گشنیز، کمی شنبلیله)
روغن
نمک و فلفل
کمی زعفران ساییده شده
3 تکه ماهی سفید
دستور العمل
برنج را قبلا خیس میکنیم، سبزی را به دقت تمیز میکنیم و میشوییم و داخل آبکش میریزیم تا آب آن برود.
برنج را آبکش می
درباره این سایت